ملودیملودی، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

♫فرشته شهر آرزوهای مامان و بابا ♫

تولد 8 سالگی

نفسه دونه ی من به خاطر اینکه تولدت همیشه داخل جابجایی خونه هست امسال دو هفته زودتر یعنی 16 فروردین برگزارش کردیم . البته خونه هم موندگار شدیم خداروشکر بعدش . اما خب خیریت داشت و تولدت و برگزار کردیم امسال هم باز داخل خونه بازی گرفتیم جشن رو البته اینبار جای دیگه . مهمون هم دوستای همکلاست بودن با خانواده درجه یک باباشی . در کل همه چی خوب برگزار شد خیلی خسته شدم اما خداروشکر که امسالم به خوبی و خوشی تونستم برات تولدت و جشن بگیرم . تم امسالمون اسب تک شاخ بود که شخصیت مورد علاقه اینروزاته کارت دعوت مهمونامون  بلوزت که خودم درستش کردم طبق هر سال از اونجایی که کلاس طراحی پارچه هم همین چند ماه پیش تموم کردم حسابی امسال بدردم خو...
20 فروردين 1398

نوروز 1398

نفسم همه اتفاقای ایام عید رو داخل همین پست یک جا برات میزارم .   لحظه سال تحویل ساعت 1 و نیم شب بود و طبیعتا شما اون تایم هفت و تا پادشاه و خواب دیدی . بابا عیسی هم عسلویه بود و منم تنها بودم . سر شب رفتیم خونه مامان مریم و دیدم اون هم تنهاست و چون اولین سالی هم بود که بابا بزرگ فوت کرده دلم نیومد تنها بزارمش . شما که اومدیم خونه خوابیدی و منم برگشتم پیش مامان مریم . برداشتیم به سمت قبرستون راه افتادیم و سر راه هفت و سین و این چیزا هم خریدیم و رفتیم سر خاک بابا بزرگ . قبرستون همه قبرا پر بود از خانواده هاشون که اومده بودن سال نو رو کنار عزیزاشون بگذرونن . ماهم رفتیم و چیدیم و حدود یک ساعتی مونده بود تا لحظه تحویل سال . ه...
2 فروردين 1398
1